آرتینآرتین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

آرتین عشق مامانی و بابایی

سرکار نرفتن مامانی

1391/7/15 19:29
نویسنده : مامان نجی
240 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی قشنگم..عشقم..زندگیم....

ببخش که حدود یک سال بود که نتونستم به اینجا سر بزنم....تو این مدت کلی گرفتاری داشتم..کلی مشکل....ولی تو بودی که باعث میشدی غصه های زندگی رو فراموش کنم...

مامانی چی برات بگه؟؟؟..از کار بیکارم کردن.....نمیدونم اینجا برات بنویسم یا بزرگ که شدی برات تعریف کنم...

بابایی رفت سر یه کار جدید..تو شرکت پدرجون...با عمه و عموها...منم مجبور شدم بمونم تو خونه...پیش شما...خیلی روزها بهم سخت میگذشت که تو شیرینش میکردی....عصر ها بیرون میرفتیم دوتایی..کلی کیف میکردی...بعد هم میرفتیم دنبال بابایی و میومدیم خونه....

خونه نشستن برام خیلی سخت بود مامانی...خیلی دنبال کار گشتم..البته بابایی خیلی به فکرم بود و نگرانم...تصمیم گرفت تا دوباره برام یه مغازه اجاره کنه...تا منم بتونم کار کنم...6 ماه خیلی سخت گذشت...نزدیکیهای عید نوروز بود...که دیگه تصمیمشو قطعی کرده بود..توی ایام عید که مادرجون با زن عمو و عمو رفتن سفر حج...که تو کمی دلتنگشون بودی..ولی زود یادت میرفت...تو تعطیلات کلی بهمون خوش گذشت..دوباره بابارو پیشم حس میکردم..سه تایی با هم بیرون میرفتیم...کلی عشق و حال...

بدون تو حتی یک ثانیه نفس کشیدن برای من ناممکنه حتی یک ثانیه !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)