آرتینآرتین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

آرتین عشق مامانی و بابایی

زندگی من

1391/10/26 17:59
نویسنده : مامان نجی
181 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام شیطونکم....مامان رو ببخش که اینقدر دیر به دیر به اینجا سر میزنه..به خدا کلی گرفتاری سرم ریخته..کلی فکر..واسترس و نگرانی واسه کار...و زندگی...مامان هر روز سرکار میرفت..و تو پیش مامان زهره بودی...که کلی هم بهت خوش می گذشت...خداروشکر کار خوب پیش میرفت..کلی خوشحال بودم که بابایی کنارم بود...با هم کار میکردیم...

هر روز با تو یه روز جدید بود و کلی از هر روز با تو بودن خاطره داشتم..خیلی شیرین زبون شده بودی..کلی هم کارای خطرناک میکردی...یاد گرفته بودی که ماشینطو بزاری زیر پاهات که دستت به بلندی ها برسه و همه به همه چیز دست بزنی..هرچی که روی میز بود و برمیداشتی و پرت میکردی..و کلی از این کارت ذوق میکردی...و یا دست به پریز برق میزدی و هرچی پریز بود از جا در می آوردی...واسه همین هم مامانی تصمیم گرفت که ماشینطو بر داره که مبادا کار خطر ناک کنی...ولی مامانی چه ساده بود..سریع واسه ماشینت جایگزین پیدا کردی...و هرچی بالش بود می آوردی تا به کارت برسی....چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)